طریق فقر دان راه سلامت


در این ره باش ایمن از ملامت

تو گر خواهی حدیث فقر و فخری


تو اندر فقر شاه برو بحری

حقیقت شاه درویشان را هند


که سلطانان عالم را پناهند

تو گر هستی ز سر کار آگاه


توان گفتن ترا درویش این راه

ز دنیائی تهی کن دست و دل هم


به معنی همچو ابراهیم ادهم

به هر چه از قضا آید رضاده


دل و جان را به نور او صفا ده

نباشی غافل از وی یک زمانی


مجو از غیر او نام و نشانی

بمعنی او بود درویش آگاه


که بر اسرار حیدر دارد او راه

بود مأمور امر مصطفی را


گزیند او طریق مرتضی را

بدین مصطفی مأمور باشد


به راه مرتضی منصور باشد

بود درویش آن کو راه داند


حقیقت مظهر الله داند

تو آن درویش دان ای مرد آگاه


که بردارد وجود خویش از راه

تو آن درویش دان کابرار داند


طریق حیدر کرار داند

تو آن درویش دان کان راه بین است


حقیقت بر طریق شاه دین است

بود درویش کو دلدار باشد


همیشه مرهم آزار باشد

بود درویش کز خود گشت آزاد


قضای حضرت حق را رضا داد

بود درویش کو دارد توکل


بدین مرتضی دارد توسل

بود درویش کو داند دیانت


نباشد ذرهٔ او را خیانت

بود درویش کو دلشاد باشد


ز غمهای جان آزاد باشد

بود درویش آن کو راست گوید


بغیر از راستی چیزی نجوید

چه دانستی که درویشان کیانند


میان دیدهٔ بینا عیانند

چه دانستی بایشان آشنا باش


چه ایشان بر طریق مرتضی باش

ز درویشان بیابی جمله اسرار


شوی اندر حقیقت واقف یار

همه باشند همچون مه منور


حقیقت یکدگر را چون برادر

حقیقت بین شو و از خود گذر کن


بجز حق از وجود خود بدر کن

چودل خالی کنی از غیر دلدار


نماند در وجودت غیر آن یار

شوی اندر حقیقت واقف حق


چو منصور اندر آئی در اناالحق

شود درویشیت آنگه مسلم


تو باشی پادشاه هر دو عالم

دگر پرسی که منصور از کجا گفت


چرا اسرار پنهان در ملا گفت